کتاب عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل انتشارات پرثوآ
تعداد صفحات 224 صفحه
نویسنده هاینریش بل
مترجم شکوفه بابا زاده
ناشر پرثوآ
موضوع داستان های آلمانی
موضوع داستان
کتاب عقاید یک دلقک، تالیشنیر که به نظر خود از بیماری افسردگی، سردرد، تنبلی و تک همسری رنج میبرد تنها قادر است در کنار یک نفر آرامش یابد و نه هیچکس یا بهتر بگویم، هیچ زن دیگری. «ماری»؛ دختری است کاتولیک و بسیار مذهبی که علیرغم احساس گناه، شش سال با «هانس» زندگی میکند بدون این که با او ازدواج نماید. از نظر دلقک، ازدواج روی کاغذ امری است واهی و دین همچون سایر عقاید، مسألهای شخصی بوده که اجازه دخالت و ورود به حریم افراد را ندارد. ف هاینریش بل، روایت زندگی «هانس شنیر»، فردی از یک خانواده متمول با طرز فکری منحصر است. هانس خانه پدری را به خاطر تفاوت در نوع نگرش به زندگی و مذهب ترک گفته و به عنوان یک دلقک مشغول به کار است.«هانس» اعتقادی غیر از اعتقاد حاکم را در پیش گرفته و این سبب میشود نه او جامعه را بپذیرد و نه جامعه او را. در واقع داستان کتاب از آن جا آغاز میشود که «ماری» تحملش تمام شده و دلقک را بدون هیچ توافق یا گفتگویی رها کرده و با شخص دیگری به صورت رسمی ازدواج میکند. «هانس» هم که به نظرش معنا و مفهوم ازدواج، با هم بودن و چیزی فراتر از ثبت در یک برگه بلکه یک نوع تعهد قلبی است، «ماری» را به خیانت و زنا متهم کرده، دچار افسردگی شده و به قولی ادبی «عقده دل میگشاید» و به نوعی با خواننده درد دل مینماید. در واقع در کتاب عقاید یک دلقک ریاکاری ها و تلخی های دنیا از پس صورتک یک دلقک مطرح شده و اگرچه در زمره داستانهای عشقی طبقه بندی میشود، اما دارای مضامین انتقادی و اعتقادی بسیار عمیقی است. رمان عقاید یک دلقک یک درام رئال و غمانگیز و برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۷۲ و گئورگ بوخنر ۱۹۶۷ است. این رمان بعد از انتشار در سال ۱۹۶۳ به دلیل ماهیت انتقادی محتوایش و به خاطر نگاه منفی آن به کلیسای کاتولیک و دیدگاه آزاداندیش «هاینریش بُل»، نویسنده آلمانیاش، راجع به مذهب و مسائل اجتماعی، خشم محافظهکاران را در آلمان برانگیخت و باعث درگرفتن بحث و جدل در مطبوعات فراوان گشت. در بخشی از کتاب عقاید یک دلقک میخوانیم:دلقکی که الکل را درمان دردش قرار دهد، سقوطش از بالای شیروانی به مراتب خیلی سریعتر از یک شیروانی ساز مست اتفاق میافتد. وقتی با حالت مستی وارد صحنه میشوم، در هنگام اجرای نمایش خطاهای زیادی مرتکب میشوم، چون دیگر آن دقتی را که لازم است داشته باشم را ندارم و همین سبب میشود که دچار دامی پردردسر شوم. یعنی به رفتاری که روی صحنه به نمایش در میآورم میخندم، که این خود بسیار نگران کننده و ترسناک است...