× کسب و کارتکنولوژی و فناوریمد و زیباییگردشگریهنر و آثار هنرىساعت و جواهرات مزایده ها و حراجى هااقتصادالکتریکی حساب کاربری
۱۳۹۹,۰۲,۲۲
2731

زندگی نامه حاج محمدکریم فضلی بنیانگزار گروه صنعتی گلرنگ

دریا شود آن رود

همیشه زندگینامه ی افرادی مثل حاج کریم برای ما جذاب و سرنوشت ساز بوده ، برای من و شمایی که دغدغه ی کسب و کار داریم ، دغدغه ی راه اندازی کسب و کاری بزرگ که سبب افزایش رزق و روزی خیلی از افراد دور و اطرافمان شود و این را میدانیم که با سعی و تلاش و تایین هدفی مقدس به این امر مهم دست پیدا خواهیم کرد.

من هم مانند شما قبل از فوت این بزرگمرد کسب و کار کشورمان ، فقط یک اسم از ایشان به یاد داشتم اما در این دو روز با مطالعه ایی که از زندگی ایشان داشتم ، نوع کار و تلاش این مرد مرا مجبور کرد که از ایشان بیشتر بگویم و بنویسم. با هم تا انتهای زندگینامه ی جذاب و آموزشیه این مرد پیش میرویم.

 

 

شروع زندگی

زاده ی هفتم اردیبهشت ماه سال 1311 هجری خورشیدی در سرکان بود ، سرکان از توابع شهر تویسرکان استان همدان است. تا ده سالگی در سرکان زندگی کرد و پس از آن همراه خانواده برای رشد کسب و کار پدرش راهی همدان شد ، پنجم ابتدایی را در همدان آموخت و بخاطر رونق نگرفتن کسب و کار پدرش مجددا با خانواده به سرکان بازگشتند ، از آنجایی که آن زمان در سرکان کودکان نمیتوانستند بیشتر از کلاس چهارم را تحصیل کنند ، برای رشد و ادامه ی تحصیل کلاس ششم ابتدایی را در مدرسه ایی واقع در تویسرکان نام نویسی کرد. به علت نبود ماشین و وسیله ی ارتباطی از سرکان تا تویسرکان محمد کریم این راه را همه روزه با دوستان خود پیاده در رفت و آمد بود. در این مسیر بارها مورد حمله ی گرگ ها قرار گرفتند که همین امر باعث شد تا از آن جمع هفت نفره فقط محمدکریم با دوتن از دوستانش برای ادامه ی تحصیل به این مسیر ادامه دهند.

 

 

وداع با مادر

در آن روزها پدر محمدکریم بسیار به درس و پیشرفت علمی آن اهمیت میداد و مادرش نیز که خانمی اصیل از خانواده ی علمی و مذهبی بود مشوق اصلی او برای ادامه ی تحصیل بود. مادرش همیشه باعث شد او شاگرد اول کلاس باشد از کلاس اول ابتدایی تا ششم ابتدایی همیشه شاگرد اول بود.

در همین سالها بود که مادرش را از دست داد و دیگر کسی نبود که او را تشویق کند و انگیزه ایی برای تحصیل کردن او با آن شرایط رفت آمد شود ، این شد که تصمیم گرفت تحصیل را رها کند و کمک پدر به تجارت او بپردازد. پدرش به کار عطاری و عمده فروشی مشغول بود و در صابون سازی هم مهارت داشت.

عدم تحصیل محمدکریم را اذیت میکرد و دائما فکرش درگیر این ماجرا بود که چرا نمیتواند تحصیل کند، در سن 20 سالگی ازدواج کرد و تصمیم گرفت با تمامی مشکلات از سرکان که از نظر اون برای پیشرفت کاری بسیار محدود بود راهی شهر همسرش یعنی همدان شود. چند مدتی در همدان ساکن بود که دید اوضاع بر وقف مرادش نمی چرخد ، همین فکر پیشرفت شغلی تمام ذهنش را درگیر کرده بود که باعث شد او راهی تهران شود.

 

 

طهران 1340

زندگی در تهران هم بسیار مشکل بود و اصلا شبیه به چیزی که در تصور داشت نبود. در خانه ی مردی به نام آقای غلامعلی زواری ساکن شد و تصمیم داشت که برای خود کسب و کار و تولیدی راه اندازی کند. شرایط راه اندازی تولیدی اصلا برای او وجود نداشت، حتی نمیتوانست از پس خرج مخارج زندگی عادی و اجاره بهای منزلی که در آن سکونت داشت را پرداخت کند.

آقای زواری که مردی پاک طینت بود برای محمدکریم شغلی در بازار دست و پا کرد، حسابداری یک حجره در بازار ، اما محمدکریم که در فکر راه اندازی یک کسب و کار بزرگ بود تا بتواند علاوه بر خودش دیگران را هم مشغول به کار کند ، شغلی پیشنهادی را نپذیرفت و دائما به فکر کسب و کار خودش بود.

کسب و کاری که حتی نوع آن مشخص نبود اما میدانست که باید راه اندازی شود. این هدف حاج محمد کریم فضلی بود.

 

 

تلاش برای نقطه ی شروع

روزها هماهند دیگر مردان تهران به بازار می‌رفت تا شاید فرجی شود و کسب و کاری که باعث پیشرفتش شود را پیدا کند، اما حاصلی دربر نداشت و شب‌ها خسته و ناکام به خانه برمی‌گشت. رفته رفته وضعیت معیشتی‌اش سخت و سخت‌تر می‌شد ، اما جمله ایی را همیشه در ذهن داشت "زندگی یعنی امید و حرکت" با همین جمله بود که روز بعد با انرژی و امیدواری بیشتری نسبت به روز قبلی راهی بازار می‌شد.

در همین گشت و گذار ها که در بازار می زد و پیگیر کاری بود چشمم به یک بسته پودر ظرفشویی افتاد. پیگیر تولیدی آن از مغازه دار شد و تولیدی پودر را پیدا کرد. حوالی چهارراه گلوبندک دوشریک بودند که این پودر را تولید میکردند و البته کسب و کارشان رونق آن چنانی هم نداشت. تولیدی پودری به نام اورال که کسی نه آن را میخرید و نه آن را می شناخت.

محمدکریم پس از صحبت با آن دو شریک قبول کرد که مسئولیت فروش و بازاریابی پودر ظرفشویی اورال را به عهده بگیرد.

 

 

امید و پیگیری

پس از قبول کردن بازاریابی و فروش محصولات پودر اورال او میدانست که این محصول به علت ناشناس بودن ممکن است از طرف مغازه دار ها مورد توجه واقع نگیرد. همین اتفاق هم افتاد محمدکریم که به مغازه های سبزه میدان و بازار امین الملک برای فروش محصولات رفته بود با سردی و بی اهمیتی صاحبان مغازه رو به رو شد. تمامی مغازه های آن اطراف را سر زد و حتی یک بسته از محصول را هم نتوانست بفروشد.

فردای آن روز با امید بیشتر و پیگیری راهی همان بازار شد تا مغازه دار ها را بیشتر مورود توجه این پودر قرار دهد، اما مجددا با بداقبالی رو به رو شد و هیچ مغازه داری حاضر به خرید آن محصولات نشد.

او هر روز این کار را تکرار میکرد تا اخر مغازه دار ها را راضی کرد که اجناس را به صورت امانی داخل مغازه های خود برای فروش بگزارند. گذاشتن محصولات به صورت امانی هم چندان تعریفی نداشت و تک و تک از فروش محصولات درامد خیلی کمی به دست آورد. همین درآمد کم باعث می شد که درونش احساس موفقیت کند و تلاشش را برای بیشتر کردن فروش این محصول هم بیشتر

 

 

شبکه سازی

درست است که حاج کریم سود چندانی از فروش محصولات پودر اورال درنیاورد اما این تلاش ها بی ثمره نبود و باعث شد که در بازاری که به تازگی وارد آن شده بود با مغازه دار ها و کسبه آنجا بیشتر آشنا شود و حتی رفاقتی هم بین او و بعضی از کاسب ها شکل گرفت. همین رفاقت باعث شد که درد دل را پیش یکی از این رفقای کاسب خود مطرح کند و به او بگوید که اگر کاری مناسب سراغ دارد به وی معرفی کند. آقای حریری که جوانی خوش مشرب بود پس از چند روز محمدکریم را به آقای نقی‌زاده مختاری (تولید کننده ی پودر برف) معرفی کرد برای فروش محصولاتی به نام فوم که هم پودر ظرفشویی بود و هم پودر لباسشویی.

اوضاع کسب و کار مختاری و شرکا هم چندان مناسب نبود و انتظاری از رونق گرفتن کسب و کارش توسط جوانی مثل محمدکریم را نداشتن ، محمد کریم هم با شور و اشتیاق علاقه مند بود که این محصول را برای معرفی و فروش راهی بازار کند. بالاخره بعد از کلی اصرار و صحبت راضی به سپردن محصولات خود به محمدکریم شدند.

 

 

نتیجه شبکه سازی

بعد از اصرارهای محمدکریم و اعتماد کردن اقای مختاری و شرکا یک کیسه ی یک کیلویی به او دادند تا عملکردش را بسنجند. محمدکریم که در بین مغازه داران دوست و آشنا بسیار پیدا کرده بود و با حسن خلق باعث رفاقت بین آنان شده بود ، محصول نمونه را در بازار پیش آقای حریری آورد و ماجرای سخت اعتماد کردن مختاری و شرکایش را برای او تعریف کرد. ده دقیقه از قبول کار نگذشته بود که آقای حریری به محمدکریم سفارش یک کارتن شانزده تایی را داد و محمدکریم به سرعت راهی دفتر فروش آقای مختاری شد و این پیروزی بزرگ را به آنها گزارش داد. مختاری و شرکایش از این سرعت عمل محمدکریم متعجب شدند و اعتماد کاملی به او پیدا کردند.

فروش یک کارتن از این محصول به این سرعت بی ربط به شبکه سازی و ایجاد ارتباطی که بین محمدکریم و حریری شکل گرفته بود نیست. در این نقطه ی پرتاب به راحتی متوجه ی عمق اهمیت شبکه سازی می شویم.

 

 

بازاریابی کلامی

اقای حریری چند بسته از پودرهای جدیدی که خریداری کرده بود را در جلوی پیشخوان در دید مشتری قرار داد و به تمامی مشتری های خود محصولات را معرفی میکرد، این معرفی کلامی مغازه دار باعث بالا رفتن سطح اعتماد مشتری ها می شد و به طبع محصولات یکی پس از دیگری فروش میرفتند. حریری تمامی 16 بسته ی پودر ها را فروخت و مجددا به محمدکریم 5 بسته سفارش داد.

حریری بخاطر علاقه ایی که بین او و محمدکریم شکل گرفته بود جدا از تبلیغات برای مشتری ها ، محصولاتی که محمدکریم مسئول فروش آن بود را برای دیگر مغازه داراها هم تبلیغ میکرد و زمانی که آنها دور هم جمع می شدند از کیفیت محصول و فروش خوبشان به آنها میگفت. با همین بازاریابی کلامی مغازه ایی نبود که محمدکریم از آن سفارش نگرفته باشد و محصولات پودرهای ظرفشویی و لباسشویی آقای مختاری به واسطه ی محمدکریم راهی کل بازار آنجا شده بود.

 

 

نگاه کرد و آموزش دید

به واسطه ی فروش خوبی که از پودرهای مختاری داشت، کم کم رفت و آمدش با مختاری بیشتر شد و مختاری هم که دید در بازار وضع و اوضاعی به هم زده تصمیم به راه اندازی کارخانه ی تولید پودر زد. پس از گذشت چند مدت مختاری نتوانست از پس اداره ی کارخانه بر بیاید و کارخانه را به لاجوردی ها فروخت و محمدکریم را نیز به عنوان متصدی فروش پودر ها به لاجوردی ها معرفی کرد.

محمدکریم بخاطر رفت و آمد در کارخانه تولید پودر که در موازات آن لاجوردی ها به تولید سفید کننده و دیگر محصولات شوینده مشغول بودند کم کم با بررسی و دیدن نحوه ی تولید کار آشنا شد . بخاطر آموزش بیشتر به بهانه ی فروش محصولات هر روز به کارخانه سر میزد تا در آخر کاملا با فرمول ساخت محصولات آشنا شد و راه و روش تولید را فراگیری کرد.

 

 

آموزش ، تولید ، ابتکار

پس از فراگیری فرمول ها و نحوه ی تولید محصولات دست به اقدامی جسورانه زد و یک کارگاه کوچکی را با یک کارگر احداث کرد که در آن مایع ظرفشویی و سفیدکننده تولید می کردند. در این حین خود به بازاریابی محصولات ادامه داد و به هر جایی که ممکن بود برای فروش محصولاتش سر میزد.

کم کم تعداد کارگر ها را گسترش داد و تولید را بالا تر برد. قالب هایی خاص برای بسته بندی محصولات سفارش داد و محصولات خود را در این قالب ها به مشتریان خود عرضه کرد. مدتی بعد دست به تولید محصولی شگرفت به نام گلرنگ سوپر زد که یک نوع پودر ماشین لباسشویی بود.

پودری که تولیدش به خاطر بازاریابی محصولات آمریکایی با آن آشنا شد و بعد از آشنایی با فرمول پودر توانست نمونه ی ایرانی این محصول را با نام گلرنگ سوپر تولید کند.

تولید گلرنگ سوپر کم کم کارگاه کوچک حاج محمدکریم را به کارخانه ایی 400 متری تبدیل کرد و باعث شد که در سال 1345 برند "گلرنگ" را با نام "محصولات شوینده و آرایشی و بهداشتی گلرنگ" را ثبت کند.

 

 

حفظ منافع

پس از گذشت مدتی تعداد کارگر های کارخانه افزایش پیدا کرد ، اما به دلیل مشکلات بالارفتن قیمت نفت و مشکلاتی که در سال 52 با اتاق اصناف ایجاد شده بود خیلی از کارخانه های رقیب دست از کار کشیدند و کارخانه های خود را تعطیل و کارگر ها را بی کار کردند . اما حاج کریم برای جلوگیری از این اتفاق دست به فعالیت های گسترده ی اقتصادی مانند واردات زد و با وارد کردن کالاهای پزشکی و ... جلوی ضرر کارخانه ی گلرنگ را گرفت و کارخانه را بدون تعدیل یک کارگر سرپا نگه داشت.

این مشکلات همیشه دست به گریبان تولید کنندگان هست. با شروع انقلاب و جنگ تحمیلی اوضاع کارخانه ی گلرنگ و دیگر تولیدی ها بسیار سخت میگذشت اما حاج کریم لحظه ایی دست از پا نکشید و تا آنجایی که توان داشت جلوی برشکست شدن کارخانه را با فعالیت هایی مانند صادرات میوه به اروپا گرفت و سود حاصل از اینکارها را برای رونق گرفتن کارخانه صرف میکرد.

 

 

با مطالعه خلاصه زندگی نامه ی این بزرگمرد میتوانیم درس های زیادی برای رسیدن به اهداف خود بگیریم. این درس ها برای من و شمایی که به دنبال رشد در کسب و کار هستیم نیاز است ، نیاز است تا بدانیم مانند حاج کریم شبکه سازی کنیم ، نیاز است بدانیم مانند حاج کریم ارتباط صمیمانه برقرار کنیم ، نیاز است بدانیم مانند حاج کریم پیگیر کارهایمان باشیم ، نیاز است بدانیم مانند حاج کریم برای زنده نگه داشتن کسب و کارمان باید از جیب بزنیم ، نیاز است بدانیم مانند حاج کریم باید هوای کارگر را داشته باشیم و نگذاریم نیرویی به علت بی پولی تعدیل شود ، نیرویی که بنای زندگی اش را روی کسب و کار ما بسته ، نیاز است بدانیم ماننده حاج کریم ....

به احترامت به پای می ایستیم و کلاه از سر برمیداریم و قامتمان را رو به روی نامت خم میکنیم و حسرت نبودنت را خواهیم خورد که هزاران نفر را نان دادی. ای کاش ما هم همچون شما رودمان را دریا کنیم تا در دنیا و آخرت عاقبت به خیر شویم.

حتما جای همچون شمایی در بهشت برین است. یادتان گرامی باد استاد ارجمند حاج محمدکریم فضلی

دیدگاه ها :
نوشتن مطلب